کارمند ساده یا هویت برند؟
نگاه درست به نیروهای برندهای خدماتی چیست؟
زهرا نوروزی
در هفته گذشته در یک جمع دوستانه، کنار خانمهایی قرار گرفته بودم که با توجه به طولانی شدن شرایط کرونا نگران اتلاف وقت و عدم آموزش و یادگیری بچههایشان بودند. یکی از دورههای مورد توجه که سن یادگیری آن در کشور به ۳ – ۴ سالگی هم رسیده است، یادگیری زبانهای خارجی است. مادرها در حال تبادل اطلاعات بودند تا با کمک هم یکی از آموزشگاههای مناسب و مجرب را انتخاب کرده و بعد از اتمام کرونا یا بهبود شرایط، فرزندشان را در آن آموزشگاه ثبتنام کنند. خانمهایی که سالهای قبل، با آموزشگاههایی در ارتباط بوده و یا تعریفی از آن شنیده بودند بدون اینکه بدانند در حال توضیح تصویر یک برند هستند، با جملات مثبت و منفی، تجربه خود را مطرح کردند.
- “من پسرم رو اولین بار آموزشگاه ج ثبتنام کردم. معلمشون رو بعد از دو ترم عوض کردن، اصلا ارتباط گرفتن با بچهها را بلد نبود، پسرم دیگه دوست نداشت بره سر کلاس و ادامه نداد.”
- ” پسر ما هم اونجا رفت یه مدت. با معلمها زود ارتباط میگیره، مشکلی نداره از این لحاظ. ۲-۳ ترم رفت کلاس، بعد دیدیم هیچکس دیگه غیبت و تکالیفش را پیگیری نمیکنه، حضوری رفتم، گفتن مسئول پشتیبانی عوض شده و دیگه پشتیبانی مثل قبل نداریم. ما هم پولی که میدادیم بیشتر بابت همین پیگیریها بود که دیگه نرفتیم اونجا. “
- ” ما یه آموزشگاه رفتیم ثبت نام کنیم، مسئولش خیلی بد اخلاق بود، درست راهنمایی نمیکرد برای شرایط کلاسها، چون آموزشگاه نزدیک دیگهای پیدا نکردیم ناچارا همونجا ثبت نام کردیم ولی هنوز ترم تموم نشده بود یه خانم خوش اخلاقی به جای مسئول ثبت نام قبلی اومد که باهاش دوست شده بودم، با شرایط پرداختمون هم کنار میاومد و شهریهها را اقساط پرداخت میکردیم، تازه خوشحال شده بودم که متاسفانه بعد از دو ماه اون خانم هم رفت از اونجا. نمیدونم مشکل چی بود. هر بار میرفتی باید از اول خودت رو به کارمند جدید معرفی میکردی.”
- ” آموزشگاه د هم نسبتا اینطوریه. استادهاش اما بهتر از آموزشگاهی هستن که شما گفتین. ولی مدیر شعبشون زود به زود عوض میشه. هر بار میری آموزشگاه، قانونهای جدید گذاشتن، تا بچهها با قانون کتاب و کلاس جدید عادت میکنن باز مدیرشون عوض میشه. یعنی مدیریت کردن یه شعبه اینقدر سخته که هر روز باید یه نفر جدید بیاد؟”
اینکه خانمها در نهایت تصمیم گرفتند با مدرسی مجرب در منزل برای بچهها کلاس نیمه خصوصی برگزار کنند بماند، اما چیزی که در ذهن من مرور میشد این بود که صحبتهای این خانمها را قبلا هم شنیده بودم، از دوستان و آشنایان دوری که در همین آموزشگاهها کار میکردند و اکثر اوقات نسبت به مدیریت کل، مدیریت منابع انسانی و فضای آموزشگاه ناراضی بودند. تنها تفاوت این گفتگوها با هم زاویه دید آنها بود. مادران از بیرون تصویر برند را و کارمندان و مدرسین از داخل دلایل شکل گرفتن این تصویر را میدیدند. حتی دوران کرونا باعث شد تعداد زیادی از مدرسین حرفهای از فرصت استفاده کرده، با تسریع برنامه مهاجرت، تشکیل کلاسهای خصوصی و یا شروع آموزش در فضای آنلاین برای همیشه راه خود را از آموزشگاهها جدا کنند.
ظاهرا خطاها و تصورات اشتباه مدیران باعث شده تا فضای شعبههای آموزشی، بیشتر شبیه به کاروانسراهای شلوغ و پر رفت و آمد قدیمی باشد نه یک محیط کار منسجم و یکپارچه.
یعنی واقعا مدیران چنین آموزشگاههایی به عنوان مدیران مجموعههایی که خدمات ارائه میدهند، هنوز به این باور نرسیدهاند که در شرکتهای خدماتی «خدمت با شخص خدمت دهنده» عجین و همراه است؟ کیفیت خدمتی که شما به زبان آموز یا خانواده او ارائه میدهید و رضایت یا نارضایتیای که میتواند به دنبال داشته باشد، مستقیما به شخص خدمت دهنده وابسته است: به کارمند و مشاور شما در واحد ثبت نام، به مدرس شما، به مدیر اصلی شعبه، به پشتیبان آموزشی و حتی به نیروی فعالی که در قسمت خدمات آموزشگاه در حال انجام وظیفه است، به تک تک این افراد بستگی دارد. اگر این موضوع را درک کردهاید، چطور میتوانید به راحتی منابع انسانی خود را در بازههای زمانی کوتاه مدت تعویض کنید؟
در برندسازی خدمات، همیشه نخستین قدم، برندسازی داخلی است که به وسیله کارمندان تحقق پیدا میکند. کارمندان، رابط بین محیط داخلی و خارجی مجموعه خدماتی هستند که رفتار هر کدام از آنها تاثیر مستقیم و عمیقی بر درک مشتریان از برند مجموعه میگذارد. در همین خصوص گریس و کینگ محققانی بودند که با توجه به میزان اهمیت نقش کارکنان در شرکتهای خدماتی، مدلی را طراحی کرده که بر اساس آن، ارزش ویژه برند بر مبنای میزان رضایت و وفاداری کارکنان بررسی شده است و نشان میدهد میزان آموزش و دانشی که ما به کارمندان خود میدهیم، بازخوردی که از عملکرد آنها میگیریم و وفاداری آنها به مجموعه خدماتی، میتواند نقش مستقیم و بسزایی در افزایش ارزش ویژه برند آن مجموعه داشته باشد.
مدل گریس و کینگ (مدل ارزش برند کارکنان محور- EBBE) شامل سه بخش اصلی است:
- مدیریت داخلی برند
- اهداف سازمان و آگاهی کارکنان
- منافع حاصل از ارزش ویژه برند کارکنان محور
البته پیشنهاد میشود قبل از “مدیریت داخلی برند” مرحله ای مدنظر قرار داده شود، تحت عنوان “جذب صحیح نیرو”، به این دلیل که بخش حائز اهمیتی است و انجام درست یا نادرست آن میتواند سرعتِ طی شدن مراحل بعدی را بشدت کاهش یا افزایش دهد.
جذب صحیح نیرو | هوش متناسب با شغل (IQ- SQ- EQ,….)
تناسب شخصیت فرد با شخصیت برند |
مدیریت داخلی برند |
شفافیت وظایف
معماری سازمان توسط واحد منابع انسانی نیرو در کدام قسمت سازمان است و چه میزان اطلاعات درباره جایگاه خود نیاز دارد . |
چشم انداز و اهداف سازمان | آگاهی کارکنان از چشم انداز، ماموریت و هویت برند |
منافع حاصل از ارزش ویژه برند EBBE |
فواید حاصل برای کارکنان (ادراک کارکنان)
وفاداری و آرامش کارکنان (امنیت شغلی) سود دو طرفه |
شکل ۱۰۱- مدل تصحیح شده گریس و کینگ توسط آژانس برندسازی THE
شما بر اساس اولین مرحله در مدل بالا که جذب صحیح نیرو میباشد، تصور کنید در آموزشگاهی فعالیت دارید که بدون هیچ قانون و معیاری، افراد را استخدام میکند. تنها ملاک برای استخدام مشاورانِ واحد ثبت نام، جذابیت ظاهری و برای مدرسان، داشتن سطح آشنایی کمی بالاتر از سطح متوسط سایر افراد جامعه با زبانهای خارجی است. بهراحتی از افرادی استفاده میشود که بدون هیچ علاقهای به تدریس و یا تجربهای در این زمینه با مدارک تحصیلی غیرمرتبط صرفا جهت کسب درآمد، آماده همکاری هستند. این موضوع خصوصا در قسمت آموزش کودکان بیشتر اتفاق میافتد. و یا مشاوران ثبت نام، از هوش لازم برای ارتباط گرفتن با مراجعه کنندگان، درک درست مشکلات و درخواستهای آنها و تشخیص و ارائه بهترین پاسخ در کمترین زمان ممکن، برخوردار نباشند. چه اتفاقی میافتد اگر مشتری برای اولین بار به مجموعه شما مراجعه کند و فردی را بعنوان کانال ارتباطی با مجموعه ببیند که بداخلاق یا ناآگاه و یا غیرمتمرکز است و صرفا روی صندلی نشسته و یک عملکرد رباتگونه دارد؟
شخصیت فردی که شما به عنوان مشاور ثبت نام یا مدرس استخدام میکنید آیا با شخصیتی که تمایل دارید مشتری از آموزشگاه شما درک کند، تناسب دارد؟ اگر تمایل دارید حرفهای دیده شوید، آیا شخصی که مشتری با او در ارتباط مستقیم است به اندازه کافی در کار خود حرفهای رفتار میکند؟ اگر شما بعنوان مدیر تمایل دارید مشتری، شما را مشتری مدار و خوش برخورد تصور کند آیا پرسنل شما خوش اخلاق و آشنا با اصول مشتری مداری هستند؟ شخصیت کارمند، به عنوان اولین و مهمترین نقطه تماس برند با مشتری میتواند به راحتی نشان دهنده شخصیت برند یک مجموعه خدماتی باشد.
و یا در خصوص مثالی که از مدرسین بیعلاقه به تدریس عنوان شد، آیا برای چنین مدرسی تفاوتی دارد که در مجموعه شما باشد یا آموزشگاه دیگری؟ آیا او اصلا دغدغهای برای بهبود سطح کیفی کلاسهای مجموعه دارد؟ زمانی که صرفا جهت کسب درآمد، تدریس را انتخاب کرده میتواند تصویر خوبی از یک آموزشگاه حرفهای، متعهد و مجرب را به ذهن مخاطب متبادر کند؟
اگر سطح دانش و توانمندی مدرس برای مدیر آموزشگاه، ملاک انتخاب نیست، اگر برای او تفاوتی ندارد که مدرس به تدریس خود عشق میورزد یا هر یک ساعت آموزش را تنها معادل N تومان دریافتی میبیند، اگر پیشرفت و بهتر شدن عملکرد و ارتقاء سطح دانش مدرس اهمیتی ندارد، پس دقیقا چه چیزی در هنگام استخدام مدرس، ملاک و معیار است؟ آیا با هر کس که مبلغ کمتری درخواست کند، قرارداد امضا میشود؟
مدیران با این دیدگاه، از مشتریان انتظار دارند که مخاطبان فقط مجذوب تعداد شعب آنها شده و تصویر برازندهای از مجموعه آموزشی در ذهن داشته باشند. در صورتی که مدرس هر آموزشگاهی، سرمایه اصلی آن آموزشگاه است و حتی میتوان گفت عامل اصلی ایجاد رضایت و وفادارسازی زبان آموز نسبت به آموزشگاه. افرادی خارج از جامعه زبان آموزها هم وجود دارند که ممکن است روزی به سراغ مجموعه شما بیایند و از بین مدرسین شما، برای امور بیزینسی خود، مترجم و یا مشاور آموزشی انتخاب کنند که اگر این مدرس سواد، توانایی و اخلاق لازم را نداشته باشد در واقع تمام تلاشهای شما از بین رفته و لطمه بزرگی به برند آموزشی شما وارد خواهد شد.
در قسمت نهایی مدل، مدیران باید فواید مدنظر کارکنان را تامین کرده و کارکنان نسبت به فوایدی که دریافت میکنند آگاه باشند. متاسفانه در خصوص آموزشگاههایی که گفتگوی کارمندان آن را شنیده بودم، فایدهای که اغلب اوقات باعث همکاری آنها با مجموعه میشد، فایده مالی، حقوق دریافتی و نزدیک بودن آموزشگاه به محل زندگی آنها بود، پس در نتیجه میتوانستند با پیشنهاد حقوق بیشتر، پرداخت به موقعتر ، مسافت کمتر، محل کار خود را سریعا عوض کنند. عدم تناسب حقوق دریافتی با میزان ساعت کاری کارکنان واحد اداری از دیگر اعتراضهای آنان بود. مدرسان گلایهمند از این مورد بودند که ساعت تدریس آنها به خوبی پر نمیشود تا دریافتی آنها چشمگیر باشد.
کارکنان در فواید عملکردی تمایل داشتند که تلاششان در جهت ارتقاء سطح کیفیت کار دیده شده و مدیران نیز برای بالا بردن سطح اطلاعات یا مهارت کارمندان خود دورههای آموزشیای در نظر بگیرند. و یا کارکنان به گونهای انتخاب و مدیریت شوند که از یکدیگر نکات جدید و متفاوت بیاموزند و باعث پیشرفت همدیگر شوند. در اصل یادگیری و آموزش، بین پرسنل هم وجود داشته باشد.
مدرسان حرفهای در فواید احساسی، دریافت نکردن احترام متناسب با شخصیت یک معلم و مدرس را مطرح میکردند که برخی از آنها واقعا ناراحت کننده بود، مانند این مورد که مدرس مابین تایمهای کلاس فضای مناسب برای استراحت ندارد.
کارکنان در فواید احساسی به دنبال امنیت شغلی بودند، گزینهای که کمتر در اینگونه موسسات دیده میشود و چرخش بالای نیرو به آنها این حس را القا می کند که نهایتا دو تا سه ماه مهمان این آموزشگاه هستند و مثل دیگران به زودی به انتخاب خود یا مدیران حذف میشوند.
همچنین از گفتگوهای کارکنان متوجه شدم تنها چشماندازی که آنها از مجموعه درک کردهاند، این است که مدیران تنها به دنبال سود مالی هستند، تنها هدفی که دنبال میکنند تعداد بالای ثبتنام کنندگان و افزایش درآمد و یا تعداد شعب است.
بر اساس مدل بهینه شده گریس و کینگ:
- در گام اول پیشنهاد میشود که مدیران هر چه دقیقتر و هدفمندتر مرحله جذب و استخدام نیروی مناسب را پشت سر بگذارند تا برای مراحل بعدی برندسازی داخلی سازمان، با نیروهای مستعد و متناسب با شخصیت و هویت مجموعه، همکاری داشته باشند و بتوانند مراحل آموزش و آگاه سازی نیروی انسانی را با سرعت بیشتری پیش برده و بازخورد مناسب تری از آموزشها دریافت کنند.
- در مرحله دوم، نیروها باید به خوبی از وظایف خود آگاه شده و بدانند هر کدام به نوبه خود چه تاثیرات بسزایی در شکل گیری برداشت مخاطب از برند خواهند داشت و اقدامات و عملکرد آنها در سازمان، چقدر کلیدی و مهم است. فردی که در قسمت خدمات فعالیت میکند تصور نکند که تنها وظیفه او گذاشتن یک لیوان چای یا شربت مقابل مراجعهکننده یا مهمان است. به او این آگاهی داده شود که با آراستگی پوشش و تمیزی ظاهری، نحوه صحیح معاشرت با مشتریان، پذیرایی شایسته، پاسخگویی و بدرقه آنها میتواند در ذهن مخاطب تاثیر مثبت بسزایی داشته باشد. این موضوع زمانی اتفاق میافتد که مدیران به نیروهای خود آموزش کافی داده، وظایف و میزان اهمیت نقشها را برای آنها عنوان کرده و به هر کدام از پرسنل، بنابر جایگاهی که دارند اطلاعات لازم در خصوص اهداف، استانداردها، برنامه ها و سیاستهای کلی مجموعه داده شود.
زمانی که کارمند از میزان اهمیت نقش خود در مجموعه آگاه باشد، از تصور اینکه تنها یک کارمند ساده و با وظایفی کوچک است، دور شده و در برابر حرکات، نحوه سخن گفتن و عملکرد خود حساسیت بیشتری خواهد داشت و سعی میکند که با حضور خود، ارزشی به ارزشهای مجموعه اضافه کند و در این زمان است که میتوانیم شاهد تبلور احساس مسئولیتپذیری در تک تک کارمندان باشیم.
- در گام سوم، مدل به مدیران میگوید که پس از آموزش و انتقال اطلاعات، کارکنان را با شیوههایی غیر مستقیم ارزیابی کنند و مطمئن شوند که کارمند آیا واقعا میداند که شرکت به چه سمت و سویی حرکت میکند، چه اهدافی را برای آینده در نظر دارد یا خیر؟ و آیا کارکنان همچنان میدانند که نقش آنها در رسیدن به این چشم انداز و اهداف چیست یا فراموش کردهاند؟ معمولا این ارزیابیها با شیوهها و سوالاتی غیرمستقیم انجام میشود.
کارمندی که همیشه از اهداف برند و چشمانداز آن آگاه باشد در همان راستا حرکت میکند و میتواند حتی با ایدهپردازی و برنامه ریزیهای خلاقانه، سرعتِ رسیدن به چشماندازها را افزایش دهد. پس نه تنها آینده مجموعه برای او مبهم نیست بلکه چشمانداز را در برنامههای روزانه خود هم اعمال میکند و از این هممسیر بودن با مجموعه لذت میبرد.
- در مرحله نهایی، ما سود دو طرفه بین مدیران و کارمندان را شاهد هستیم. دقیقا زمانی که کارکنان به فوایدی که از مجموعه دریافت میکنند واقف هستند و به دلیل فواید دریافتی، به مجموعه و برند وفادار میمانند و میدانند که رشد برند و مجموعه برای آنها هم سودمند است و در جهت تحقق آن، بیشتر و بیشتر تلاش میکنند. کارمندانی که به راحتی محل کار خود را ترک نمیکنند و مجموعه و همکاران را درست مانند خانه و خانواده دوم خود می دانند و میتوان گفت در این مرحله، هدف اصلی از برندسازی داخلی، محقق شده و ارزش ویژه برند کارکنان محور، شکل گرفته است.
امیدواریم مدیران عزیز مجموعههای خدمات آموزشی به این باور برسند که تصویر برند خدمات آنها از طریق تکتک همین افرادی ساخته میشود که براحتی هر دو ماه، سه ماه یکبار آنها را تغییر میدهند، نه از طریق اتاق کار مجلل و میز مدیریت که هیچ ارتباط مستقیمی با مشتری ندارد. حتی اگر چشم اندازی جز تارگتهای مالی و فروش بیشتر ندارند، باز هم اولین گام برای رسیدن به این هدف، برندسازی داخلی است. (استخدام درست نیروی مناسب، آموزش و آشنایی آنها با اصول و اهداف مجموعه و حفظ و وفادارسازی آنها در بلند مدت)
هر کارمند و استاد توانمندی یک دارایی با ارزش برای مجموعه و برند آموزشی به حساب میآید که اگر او را حفظ کنند، سرمایهگذاری بلند مدت دو طرفهای انجام دادهاند که حداقل نتیجه آن، جلوگیری از مخدوش شدن تصویر برند، نارضایتی و از دست دادن مشتریهای فعلی میباشد.